برون گرایی و درون گرایی در طبیعت و حیوانات
گوستاو یونگ برای نگاه انسان دو نوع دریچه یا روزنه قایل است : یکی انسانهایی که می خواهند جهان را از روزنه درون خود بفهمند که درونگرا هستند ودیگری انسانهایی که با جهان درون خود بیگانه اند تنها با جهان بیرون ارتباط برقرار میکنند. هنگامیکه به طبیعت می نگریم می بینیم که حتی درمیان جانوران وگیاهان هم می توان این دو خصلت رایافت. خرچنگی که همیشه ازدید پنهان است;خفاشی که همیشه درتاریکی وغارها به سر می برد;موش کور یا مار که پراز رمز و رازاست ; به ماه که همیشه در سکوت وخلوت خود است; رویا گونه است و خورشیدی که می درخشد بر همه گان.درختان که بعضی پشت دیگری پنهان میشوند و بید که شاخه هایش را درباد رها میکند یا کاج که محکم و استوار برافراشته است. قارچهایی که تنها درسایه درختان و دور ازچشم همه رشد میکنند. خرگوش که شیطان و بازیگوش است.تجربه گراست و برونگرا ومتوجه روباهی که در کمین اوست نمیشود وشکار می گردد یا موش که برعکس خرگوش همیشه مراقب اطراف خود است. بز که سنبل تفکر ومار که شهودی است و حس قوی دارد.خفاش که درونگراست و خجالتی.
طبیعت ارزش گذاری نمیکند وهمه را خوب و متناسب با نوع زندگی خود ارزشمند می داند.ما انسانها ارزشگذاری میکنیم و برونگرایی را خوب و درونگرایی را بد می پنداریم.سالهاست که انسانها معیارخوب بودن وزندگی موفق رابرونگرایی افراطی می دانند ودرونگرایی را اغلب بیمار گونه وبد و ناموفق میشمارند. به قول بزرگی بهترین کارها تعادل درآن است. طبیعت این تعادل را به ما یاداوری میکند: یک درخت گاه سرافراشته است گاه سربه زیر;دریا گاه آرام است گاه پرجوش وخروش.گهگاهی دلمان میخواهد نقبی به جهان درون بزنیم گاه از تنهایی بیزاریم و دلمان نمی خواهد تنها باشیم.
مجله ی موفقیت

مرکز مشاوره و خدمات روان شناختی میثاق تحت نظارت سازمان بهزیستی استان گیلان