مشکلات آقای مشکل پسند

میگن ، توی یه سرزمین دور ، آقایی بود که خیلی مشکل پسند تشریف داشت و وقتی می خواست زن بگیره ی مادرش هر دختری رو زیر سر می گذاشت نمی پسندید. یعنی ، مادرش اون رو به خواستگاری هر دختری می برد یک ایراد می گرفت و چیزی نمونده بود که ریشش رنگ دندوناش بشه که دوستی بهش گفت، چرا برای انتخاب همسر ایده آلت سراغ آژانس های ازدواج نمی ری؟

- مگه ازدواج کردن هم آژانس داره؟


-معلومه که داره و موسساتی هستند که داوطلبان ازدواج مشخصات خودشون رو در اختیار اون می گذارن و تو ، به جای این که این همه خواستگاری بری و هر دفعه کلی گل و شیرینی بخری از روی مشخصات دخترانی که داوطلب ازدواج هستن ، می تونی کسی رو که دنبالش می گردی، پیدا کنی.

آقای مشکل پسند آدرس یکی از اون آژانس ها رو گرفت و یک روز شال و کلاه کرد و به سراغ اون آژانس رفت. وقتی وارد شد دو تا در دید که روی یکی از اون درها نوشته بود (( زن زیبا )) و روی دیگری نوشته شده بود (( زن نازیبا )). آقای مشکل پسند از در(( زیبا )) وارد شد و اون جا دو تا در دیگه دید که روی یکی نوشته بود (( زن کدبانو )) و روی دیگری نوشته بود (( زن شلخته )).

مرد زن کدبانو رو انتخاب کرد و وقتی وارد شد دو تا در دیگه رو دید که روی یکی از آنها عبارت (( کد بانوی تحصیل کرده و متمول )) و روی دیگری عبارت (( کد بانوی کم سواد و فقیر)) به چشم می خورد. آقای مشکل پسند، از دری که پشت اون زنی کدبانو، تحصیل کرده و وابسته به یک خانواده ی متشخص انتظارش رو می کشید وارد شد و باز دو تا در دید که روی یکی نوشته بود (( زن هنرمند و با شخصیت )) و روی دیگری نوشته بود (( زن ولنگار و بی شخصیت )).

طبیعی است که آقای مشکل پسند دری رو که روی اون عبارت زن هنرمند به چشم می خورد باز کرد و با کمال تعجب دید که اون جا فقط یک آیینه وجود دارد و و تکه کاغذی روی آیینه نصب شده و روی اون چیزی نوشته اند و ... چون در آن سن و سال چشماش کمی تا قسمتی ضعیف و آ« متن هم به خط ریزی نوشته شده بود ، عینک مطالعه اش را از جیب در آورد و به چشم زد و دید که روی آیینه نوشته شده :

-مرد حسابی! اگر خودت زن می شدی و چنین مشخصاتی داشتی ، حاضر بودی با آدمی که تصویرش در مقابل خودت می بینی ، ازدواج کنی؟

منبع : مجله ی همراز ، نشریه ی علمی گروه مشاوره و راهنمایی دانشگاه گیلان، علیرضا مختاری